القاعده در عصر پس از ۱۱ سپتامبر: نابود نشد، متحول شد

با گذشت بیش از دو دهه از حملات ۱۱ سپتامبر، القاعده نه تنها نابود نشده بلکه با بهره‌گیری از خلا قدرت در کشورهای ضعیف و با تقویت شاخه‌های منطقه‌ای خود، مسیر تازه‌ای برای گسترش نفوذ و فعالیت‌هایش یافته است. این سازمان با تغییر استراتژی و تمرکز بر شاخه‌های محلی، حضور جهانی خود را حفظ کرده و تهدیدی پایدار برای امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی باقی مانده است.

نقطه‌نظر

«القاعده نابود نشده، بلکه در کشورهای ضعیف در حال گسترش و تکامل است»

در تازه‌ترین گزارش ویدئویی، بخش خبری شبکه دولتی آلمان دویچه‌وله (DW) مشاهده کرده است که:
«بیش از دو دهه از حادثه ۱۱ سپتامبر گذشته، اما القاعده نه‌تنها از بین نرفته، بلکه خود را با شرایط جدید تطبیق داده و دچار تحول شده است.»

این ارزیابی را گزارش‌های اخیر معتبرترین رسانه‌های بین‌المللی از جمله وال‌استریت ژورنال و الجزیره نیز تأیید می‌کنند؛ گزارش‌هایی که نشان می‌دهند گروه نصرة‌الاسلام‌والمسلمین (JNIM) که یکی از شاخه‌های منطقه‌ای القاعده به‌شمار می‌رود، اکنون بسیار نزدیک به تسلط بر پایتخت مالی، یعنی باماکو است.

این گروه که در نوار ساحلی غرب آفریقا به‌ویژه در مالی، بورکینافاسو و نیجر فعالیت دارد، با بستن راه‌های مورد استفاده تانکرهای سوخت، پایتخت را در محاصره اقتصادی قرار داده و به‌دنبال آن، کشور عملاً در وضعیت فلج قرار گرفته است.

در دو دهه گذشته، با وجود آنکه القاعده در منطقه پاک افغان، شمار زیادی از رهبران بلندپایه و میان‌رتبه خود را بر اثر کشته‌شدن یا دستگیری از دست داده است  رخدادهایی که در نتیجه عملیات گسترده ضدتروریسم به رهبری آمریکا در پاکستان، افغانستان، خاورمیانه و آفریقا ممکن شد. این سازمان با اتخاذ یک راهبرد کلیدی توانسته است همچنان باقی بماند؛

و آن راهبرد عبارت است از:

گذار تدریجی از یک ساختار مرکزی و متمرکز به شبکه‌ای غیرمتمرکز متشکل از شاخه‌ها و گروه‌های گوناگون.

به این شاخه‌ها عملاً نوعی خودمختاری داده شده است، هرچند همچنان به خط فکری کلیِ القاعده مرکزی (AQC) پایبند باقی مانده‌اند. این تغییر در راهبرد، به القاعده امکان داده است که نفوذ خود را حفظ کند و فعالیت‌هایش را ادامه دهد؛ حتی در شرایطی که ناچار بوده خسارت‌های سنگین در سطح رهبری را نیز تحمل کند.

به‌جز JNIM، الشباب که یکی دیگر از قدرتمندترین شاخه‌های القاعده است بر بخش‌های وسیعی از جنوب و مرکز سومالی تسلط دارد. این گروه در ماه‌های اخیر بار دیگر قدرت خود را بازیافته و موفق شده است بخش عمده‌ای از مناطقی را که در جریان عملیات نظامی دولت سومالی طی سال‌های ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۳ از دست داده بود، دوباره بازپس گیرد.

در روزهای اخیر، چندین کانال مخفی و تندرو  از جمله بنیاد از زالقاه که بازنشرکننده تبلیغات رسانه رسمی  JNIM  است  پیامی واحد را با پیش‌بینی‌ای قاطع منتشر کرده‌اند؛ پیامی که چنین می‌گوید:

«به نظر می‌رسد تا پایان امسال، جهادی‌ها در مالی، سومالی، یا در هر دو کشور، یک دولت یا امارت اسلامی برپا خواهند کرد.»

تحول شاخه‌های القاعده

این تحولات، رخدادهایی جدا از هم نیستند، بلکه بخشی از یک روند گسترده افراط‌گرایانه به شمار می‌آیند. به‌قدرت‌رسیدن طالبان در افغانستان نقش یک محرّک مهم را ایفا کرده است؛ محرّکی که به‌لحاظ ایدئولوژیک گروه‌های تندرو و نیز سازمان‌های منطقه‌ای همچون تحریک طالبان پاکستان (TTP) و شبکه‌های فراملی مانند القاعده را ترغیب کرده تا برای به‌دست‌گرفتن کنترل سرزمینی اقدام کنند.

در شرایط کنونی، القاعده در عمل از طریق شاخه‌های خود فعالیت می‌کند و رهبری مرکزی آن تنها به ارائهٔ خطوط کلی و دستورالعمل‌های عمومی محدود شده است. این سازمان پس از کشته‌شدن ایمن الظواهری – یکی از رهبران بلندپایه خود تاکنون جانشین رسمی او را معرفی نکرده است.

نخستین شاخه القاعده در سال ۲۰۰۴ با نام القاعده در عراق (AQI) شکل گرفت. پس از آن، در سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ شاخه القاعده در مغرب اسلامی (AQIM) در شمال آفریقا پدید آمد و در سال ۲۰۰۹ نیز شاخه القاعده در شبه‌جزیره عربستان (AQAP) تأسیس شد.

الشباب، که در سال ۲۰۱۲ ظهور کرد، به‌عنوان ثروتمندترین شاخه القاعده شناخته می‌شود؛ به‌گونه‌ای که گزارش‌ها از درآمد سالانه بیش از ۱۰۰ میلیون دلار برای این گروه حکایت دارد. سپس در سپتامبر ۲۰۱۴ شاخه القاعده در شبه‌قاره هند (AQIS) ایجاد شد، و در ۲۰۱7 نیز گروه نصرة‌الاسلام‌والمسلمین (JNIM) متشکل از AQIM  و چهار گروه مسلح فعال در مالی  شکل گرفت. افزون بر این، گروه حرّاس‌الدین (HAD) نیز در اوایل ۲۰۱۸ در سوریه ظهور یافت.

چندین‌تن از شاخه‌های یادشده یا به‌تدریج کاملاً از میان رفته‌اند، یا با شاخه‌های دیگر ادغام شده‌اند، یا تحلیل رفته‌اند. برای مثال، AQIM (القاعده در مغرب اسلامی) به JNIM پیوست؛ HAD (حرّاس‌الدین) توسط القاعده «تحلیل» اعلام شد؛ و AQI (القاعده در عراق) به‌صورت تاریخی در مسیر تکامل وارد دولت اسلامی/داعش (IS) شد.

اختلاف میان القاعده و داعش رسماً در فوریه ۲۰۱۴ آشکار شد؛ زمانی که القاعده علناً هرگونه نسبت و پیوند با داعش را تکذیب کرد. این رخداد پس از ماه‌ها تنش میان دو گروه روی داد که منشأ آن، سرپیچیِ ابوبکر البغدادی از پیروی از رهبری مرکزی القاعده که آن زمان تحت ریاست ایمن الظواهری بود  بود. اختلاف میان آن‌ها ماهیتی ایدئولوژیک، عملی و سازمانی داشت.

در حوزه ما، شاید جالب‌ترین مورد، شاخه AQIS (القاعده در شبه‌قاره هند) باشد؛ شاخه‌ای که در دوره‌ای در بسیاری از حملات بزرگ علیه تأسیسات امنیتی در سراسر پاکستان دست داشته و اغلب در همکاری با تحریک طالبان پاکستان (TTP) عمل می‌کرد. AQIS در عرصه ایدئولوژی، فعالیت‌های عملی و اقدامات تبلیغاتی نقش حمایتی مهمی در کنار TTP ایفا کرده است؛ اما در وضعیت کنونی، این شاخه عمدتاً به انتشار مواد تبلیغاتی محدود شده و از نظر عملی تا حد زیادی غیرفعال شده است.

تأثیرات توافق صلح دوحه

کارشناسان بر این باورند که AQSC (القاعده مرکزی) و AQIS (القاعده در شبه‌قاره هند) بیش از همه از توافق صلح دوحه که در سال ۲۰۲۰ میان ایالات متحده آمریکا و طالبان امضا شد، متأثر شده‌اند. علت آن، یکی از بندهای کلیدی این توافق است که طالبان را ملزم می‌کرد تا مانع از آن شوند که القاعده با استفاده از خاک افغانستان، «امنیت آمریکا و متحدانش را تهدید» کند.

در نتیجه این ترتیبات دوطرفه، AQSC حتی قادر نیست رسماً به کشته‌شدن رهبر خود، ایمن الظواهریکه در ژوئیه ۲۰۲۲ در کابل هدف قرار گرفت اذعان کند و نه توان آن را دارد که جانشین او را به‌صورت رسمی معرفی کند؛ و در همین حال، فعالیت‌های AQIS  عملاً به ‌طور کامل متوقف شده است.

توافق دوحه برای القاعده وضعیتی تناقض‌آمیز پدید آورد. همان‌گونه که همکار من و رئیس بخش پژوهش در «دی خراسان دایری»« دایره خراسان » یک پلتفرم دیجیتال که بر گروه‌های افراطی و منازعات تمرکز دارد ریکاردو ویله نیز توضیح می‌دهد. او می‌گوید:

«این توافق هدف اصلی خود را که تحکیم موقعیت طالبان در افغانستان بود، محقق کرد؛ اما در عین حال، AQSC و AQIS ناگزیر شدند حضور خود را کاهش دهند تا آمریکایی‌ها را تحریک نکنند.»

او می‌افزاید:

«در پی این وضعیت، AQIS تمرکز خود را به‌سوی پاکستان معطوف کرد؛ جایی که در کارزار علیه دولت پاکستان از طالبان پاکستانی حمایت نمود، آن هم غالباً از طریق اتحادهای تازه‌ای که ایجاد کرده بود.»

القاعده؛ تهدیدی همچنان نیرومند

هرچند القاعده در راهبرد و ساختار سازمانیِ خود تجدیدنظر کرده است، اما هسته اصلیِ ایدئولوژیِ آن همچنان پابرجاست. این سازمان ظاهراً از انجام حملات بزرگ، به‌ویژه در کشورهای غربی، خودداری می‌کند تا از واکنش شدید جلوگیری شود؛ در عین حال، بی‌هیچ مانعی روند گسترش منطقه‌ای خود را در شرق و غرب آفریقا ادامه می‌دهد.

این رویکرد محتاطانه و صبورانه، القاعده را از استراتژی داعش طی سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ متمایز می‌کند؛ دوره‌ای که داعش هم‌زمان می‌کوشید هم بر سرزمین‌ها مسلط شود و هم حملات بین‌المللی گسترده انجام دهد. چنین رویکردی موجب شد تا با عملیات نظامی گسترده‌ای روبه‌رو شود و در نهایت بخش اعظم قلمروهای خود را از دست بدهد.

بر اساس گزارش‌ها، اداره کل اطلاعات (GDI) دستگاه اطلاعاتی طالبان افغانستان  یک بخش ویژه برای مدیریت گروه‌های تروریستی خارجی، از جمله القاعده، در داخل افغانستان در اختیار دارد. گفته می‌شود که این گروه‌ها از تأمین امنیت، اسکان، ماهانه‌پرداخت و حتی در برخی موارد تابعیت ملی برخوردار می‌شوند. تاجمیر جواد، معاون اداره کل اطلاعات، مسئول نظارت بر این گروه‌های خارجی، به‌ویژه القاعده، در افغانستان دانسته می‌شود.

با اندکی تحقیق بنیادی، عاملی مهم نمایان می‌شود که توضیح می‌دهد چرا شاخه‌های مختلف القاعده در کشورهای گوناگون پدید آمده و بالیده‌اند. دولت‌های ضعیف که با مشکلاتی چون مداخله خارجی، حکمرانی ناکافی، طرد سیاسی، منازعات جاری و نابرابری اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کنند محیطی مساعد برای رشد و تقویتِ گروه‌های شبه‌نظامی فراهم می‌آورند.

با تکیه بر یک چارچوب نظریِ نیرومند، این گروه‌ها می‌کوشند خود را در برابر افکار عمومی به‌عنوان جایگزینی برای طبقه حاکم موجود معرفی کنند؛ یعنی جایگزین حکومت‌هایی که سال‌هاست نتوانسته‌اند شکایات و مطالبات مردم را به‌درستی برآورده سازند.

اگرچه رهبری مرکزی القاعده ممکن است تضعیف شده باشد، اما نفوذ آن در صحنه افراط‌گرایی رو به افزایش است؛ زیرا شاخه‌های آن در مناطق مختلف پیوسته در حال تقویت قدرت منطقه‌ای خود هستند، امری که تهدیدی جدی به شمار می‌رود. این شاخه‌ها با آنکه از هم‌سویی نظریِ محکمی با القاعده  مرکزی (AQC) برخوردارند، اما در عمل تا حدی خودمختارند و می‌توانند فرصت‌های تازه‌ای برای تأمین منابع مالی، جذب نیرو و ایجاد مراکز عملیاتی فراهم کنند؛ و بدین‌وسیله امکان می‌دهند که القاعده حضور جهانی خود را حفظ کند.

در سال‌های اخیر، تحول مهمی رخ داده است: طالبان افغانستان تا حدی مقبولیت بین‌المللی پیدا کرده‌اند، و در سوریه نیز حکومت به رهبری احمد الشارع که زمانی عضوی از AQI بود و فرماندهی جبهه‌النصره، وابسته به القاعده، را برعهده داشت به‌طور رسمی به‌رسمیت شناخته شد و از سوی برخی کشورها با استقبال گرم مواجه گردید. این وضعیت ممکن است برای القاعده این تصور را ایجاد کند که اگر روزی کنترل یک کشور را به‌دست آورند، می‌توانند مانند طالبان افغانستان و رئیس‌جمهور جدید سوریه از جامعه جهانی پذیرش و مشروعیت دریافت کنند.

در چنین شرایطی، القاعده ممکن است راهبردی را دنبال کند که در آن، برای دستیابی به اهداف خود، سیاست‌ورزی و مانورهای سیاسی را در کنار جنگ به کار گیرد، و همچون سال‌های پس از حملات ۱۱ سپتامبر از انجام حملات آشکار و مستقیمِ تروریستی خودداری کند.[1]

نویسنده: احسان‌الله ٹیپو محسود[2]

مترجم: دکتر عسکری

منابع: روزنامه جنگ[3]


[1] . https://www.dawnnews.tv/news/1273970/

[2] . احسان‌الله ٹیپو محسود، نویسنده و ستون‌نویس شناخته‌شده روزنامه «دان» پاکستان است که تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی او در میان خوانندگان جایگاه ویژه‌ای دارد. آثار او همواره با نگاه دقیق و تبیین شفاف مسائل ملی و منطقه‌ای همراه است.

[3] . روزنامه «دان» یکی از روزنامه‌های برجسته و معتبر پاکستان است که به پوشش اخبار ملی، بین‌المللی و تحلیلی می‌پردازد. این روزنامه با ارائه گزارش‌ها و ستون‌های تحلیلی، جایگاه ویژه‌ای در رسانه‌های چاپی و دیجیتال پاکستان دارد.

کد خبر 25553

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 4 =